مسکن‌موقت برای شرایط بحران

هوشنگ فروغمند اعرابی / مدرس دانشگاه

 مسکن‌موقت برای شرایط بحران

اقتصادایرانی: شاید اساسی‌ترین پرسشی که در حوزه مدیریت راهبردی پس از جنگ دوازده‌روزه باید مطرح کنیم این است که آیا واقعاً نقاط ضعف خود را به‌درستی شناسایی کرده‌ایم یا خیر؟

یادداشت را به طور کامل بخوانید :

تجربه دوازده‌روزه که بر این سرزمین گذشت، در واقع آزمایشی برای دستگاه‌های امورزیربنایی کشور بود و می‌توان به وضوح مشاهده کرد که ضعف‌های ریشه‌دار ساختاری و سازمانی در این حوزه‌ها وجود دارد. این ضعف‌ها، نه فقط ناشی از کاستی‌های منابع که حاصل غیبت اندیشه‌ای راهبردی و پیش‌نگر و به تبع آن عدم نهادینه‌سازی آن در امور مربوطه است. انتظار آن است که دستگاه‌های اجرایی، در پیش از بحران ده‌ها سناریوی مختلف از تهدیدها و بحران‌های بالقوه را پیش از وقوع، با جزئیات کامل به‌طور مدون داشته باشند و راهکارهای متناسب با هر حالت را طراحی و تمرین کنند. اما آنچه در عمل شاهد بودیم و همچنان با تاسف عمیق نظاره‌گر آن هستیم، «بی‌عملی» یا «فعالیت‌های واکنشی» است. در این میان، بزرگ‌ترین کاستی، نه در نبود راه‌حل‌های اجرایی، که در نشناختن همین ضعف‌های بنیادین است. 

نگاه پروژه‌محور به دستاوردهای ملی سیطره انداخته است؛ به‌طوری‌که کارنامه انجام‌شده در ادوار مختلف با اتمام پروژه‌ها فارغ از جایگاه آن پروژه‌ها در نظامی اقتصادی-اجتماعی مدون‌تر و یکپارچه در آن زمان سنجیده می‌شود. گواه این مدعا را می‌توان از احداث راه‌آهن سراسری، تا شبکه آزادراهی، جاده‌های روستایی، سدها و همچنین پروژه‌های مسکونی مشاهده کرد.  با نگاه به تاریخ می‌بینیم ایران همواره در شرایط ناپایدار در سطح طبیعی و انسانی روبه‌رو بوده است. موقعیت ژئوپلیتیک منحصربه‌فرد این سرزمین، در چهارراه تمدن‌های بزرگ و منافع راهبردی، همواره آن را در معرض رقابت‌ها، جنگ‌ها و مداخله‌های قدرت‌های خارجی قرار داده است. با این‌حال، ریشه‌های بحران صرفا در بیرون نیست. نهادهای اجتماعی و دولتی، به‌جای آنکه در یک فرآیند پیوسته تقویت و تثبیت شوند، معمولا در پی تحولات سیاسی یا ایدئولوژیک، دستخوش حذف یا نوسازی‌های شتاب‌زده شده‌اند. حال چه می‌توان کرد؟

در چنین بستری، واژه «راهبرد» (استراتژی) که در ذات خود بار معنایی هدایت‌گری در شرایط دشوار و عدم قطعیت را حمل می‌کند به‌عنوان یک راهنما می‌تواند عمل کند به شرط آنکه صرفا به شعار و یا به واژه‌ای بی‌روح در اسناد بالادستی بدل نشود. در مواجهه با وضعیتی که بحران به بخشی دائمی از زیست‌جهان ایرانی بدل شده است، نباید راهبرد را به انتظار ثبات و شرایط ایده‌آل موکول کرد. آنچه مورد نیاز ماست، راهبردی تطبیقی و انعطاف‌پذیر است؛ رویکردی که به جای ایستادن در برابر امواج بحران، بتواند با بهره‌گیری از همان شرایط، مسیرهای پایداری برای تغییر بیافریند. این نوع راهبردسازی، مستلزم شکل‌دادن نهادهایی کوچک، حرفه‌ای و مستقل است که حتی در دلِ بی‌ثباتی، کارکرد خود را حفظ کنند. نمونه‌هایی مانند «جهاد سازندگی» در سال‌های جنگ نشان داده‌اند که امکان ساخت چنین نهادهایی با اتکا به اعتماد اجتماعی، سیاستگذاری شجاعانه و شفافیت وجود دارد.

 

وبگردی
    ارسال نظر