فرصتی برای تحول بنیادین

آرزو آزادمنش

فرصتی برای تحول بنیادین

اقتصادایرانی: تحلیلگر اقتصادی از سه سناریوی پیش‌روی ایران در شرایط بحرانی پس از جنگ ۱۲ روزه سخن گفت؛ پذیرش شرایط کنونی، مقاومت فرسایشی یا گذار موفق از بحران با تحول داخلی و بهره‌گیری از فرصت‌های منطقه‌ای.
یادداشت را به طور کامل بخوانید:

جنگ تحمیلی ۱۲ روزه و تحریم‌هایی که سال‌‌‌ها جایگاه ثابتی در اقتصاد ایران پیدا کرده‌‌‌، شرایط دشواری را پیش روی کشور قرار داده است. برای عبور از این روزها سناریوهای مختلفی از سوی تحلیلگران سیاسی و اقتصادی ترسیم شده و پیشنهادهایی برای اعمال رویه‌‌‌های جدید در سیاست‌های اقتصادی یا مدل‌‌‌هایی برای اداره سیاست داخلی و خارجی مطرح شده است. دراین میان رسیدن به راهکارهای عملی که دارای بیشترین منفعت برای کشور باشد، می‌تواند مطلوبیت قابل توجهی به دنبال داشته باشد. چگونگی عبور از این دوره و دستیابی به فرصت‌‌‌های توسعه، موضوعی است که در گفت‌وگو با عیسی منصوری، کارشناس و تحلیلگر بین‌المللی توسعه اقتصادی، به آن پرداخته‌‌‌ شده است. عیسی منصوری در این گفت‌وگو پیشنهادها و سناریوهای مشخصی را با توجه به تجربه‌‌‌های جهانی برای شرایط فعلی کشور مطرح کرده و از ضرورت تحول پارادایمیک سخن گفته است.

***

شاید صحبت کردن از توسعه اقتصادی و استفاده از واژه «فرصت» در این شرایط که کشور در مواجهه با سخت‌‌‌ترین «تهدید»ها است، چندان ساده نباشد، با این حال آیا تجربه‌‌‌های مشابهی از سایر کشورها موجود است؟ اینکه چگونه برخی کشورها توانستند از میان آتش عبور کنند و زمینه توسعه را فراهم کنند؟ به تحریم‌های سختی که سال‌‌‌هاست اقتصاد ایران را احاطه کرده، درگیری نظامی و جنگ تحمیلی هم اضافه شد. این تجربه در برخی کشورها که پیش‌‌‌تر این اتفاق را پشت سر گذاشته‌‌‌اند، چگونه مدیریت شد؟

می‌توان این موضوع را از دریچه‌‌‌ای نگاه کرد که اتفاقا فرصت‌‌‌ساز باشد. در ادبیات راهبردی و تاریخ معاصر، هم‌‌‌زمانی تحریم اقتصادی و درگیری نظامی از جمله شدیدترین ابزارهای اعمال فشار خارجی بر دولت-ملت‌‌‌ها است. برخی کشورها در چنین شرایطی با فروپاشی کامل مواجه شده‌‌‌اند، اما برخی دیگر توانسته‌‌‌اند با تکیه بر قدرت داخلی، انسجام اجتماعی و نهادسازی هوشمند نه‌‌‌تنها بقای خود را تضمین کنند، بلکه به یک بازیگر منطقه‌‌‌ای یا حتی جهانی تبدیل شوند. براساس مطالعات مقایسه‌‌‌ای انجام شده روی تجربیات دهه‌‌‌های اخیر، اغلب کشورهایی که تجربه موفق پیشرفت و آبادانی دارند، دوره‌‌‌ای از بحران و تهدید خارجی را با انعطاف‌‌‌پذیری پشت سر گذاشته‌‌‌اند. کشورهایی مانند فنلاند در دهه‌‌‌های دور، کره‌‌‌جنوبی در چند دهه پیش و بوتسوانا، مالزی، موریس و ... مثال‌‌‌هایی از این دست هستند. اما تجربه شرایط همزمانی تحریم و جنگ محدود به کشورهای اندکی است. تحلیل تطبیقی تجارب تاریخی و معاصر کشورها نشان می‌دهد که در وضعیت هم‌‌‌زمان جنگ و تحریم، عبور از فشار چندوجهی و حتی تبدیل شدن به هژمون اقتصادی در سطح منطقه‌‌‌ای و یا بین‌المللی امکان‌‌‌پذیر است.

برای تحلیل رویکرد کشورها در مواجهه با بحران تحریم و جنگ، می‌توان از چارچوب و ماتریس دوبعدی قدرت-فشار استفاده کرد. در این چارچوب منظور از قدرت داخلی، ظرفیت‌‌‌های اقتصادی، انرژی، انسجام اجتماعی، نهادسازی، و پشتوانه خارجی است و منظور از فشار خارجی، وجود تحریم‌های چندجانبه، محاصره اقتصادی، جنگ مستقیم یا نیابتی و انزوای سیاسی است. چارچوب و ماتریس قدرت-فشار ابزاری برای سنجش میزان فشار خارجی و قدرت داخلی کشورها به شمار می‌‌‌رود و امکان شناسایی جایگاه هر کشور بر اساس این دو شاخص را فراهم می‌‌‌سازد. در صورتی که میزان فشار خارجی در یک محور و قدرت داخلی در محور دیگر دستگاه مختصات قرار گیرد، می‌توان وضعیت کشورهای مختلف را در این فضا تحلیل کرد و بر اساس آن، نوع مواجهه آنها با شرایط موجود و سرنوشت آنها را مورد بررسی قرار داد.

در این ماتریس یا شاخص‌‌‌ها، ایران در چه موقعیتی قرار دارد؟ کشورهای دارای تجربه مشابه چطور؟

کشور ایران با ترکیبی از تحریم‌های گسترده، جنگ مستقیم با عراق و سپس جنگ‌‌‌های منطقه‌‌‌ای نظیر مبارزه با داعش و در حال حاضر اسرائیل و آمریکا مواجه بوده است. برای مقابله با این مسائل، سیاست اقتصاد مقاومتی و توسعه توان موشکی اتخاذ شد. نهادهای نظامی، فناوری هسته‌‌‌ای و برخی صنایع داخلی تقویت شدند اما چالش‌‌‌های ساختاری مانند نقص در نظام حکمرانی، فساد، شکاف اجتماعی و تورم بالا، مانع تثبیت موفقیت شد. ایران در این ماتریس تاکنون در موقعیت «مقاومت فعال» قرار داشته است. در مقام مقایسه می‌توان کشور ویتنام در دوره جنگ با آمریکا را مثال زد. در این موقعیت، بنا به تجربه جهانی در سده‌‌‌های اخیر، سه الگو می‌تواند پیش‌‌‌روی کشور باشد. 

الگوی اول، الگوی مقاومت فرسایشی است و یک مثال آن هم کشور کوبا است. کوبا در چارچوب قدرت- فشار، از نظر فشار خارجی در سطح قرار می‌گیرد، از نظر قدرت داخلی نیز در حد متوسط جای دارد. در این دسته بندی کشور کوبا که از سال ۱۹۶۰ تاکنون با تحریم کامل از سوی آمریکا و تهدیدهای نظامی در طول جنگ سرد مواجه بود، در حوزه بقاء ایستا یا بقاء بدون توسعه ماندگار قرار می گیرد و عملاً فرسایش را تجربه کرده است. اتکا به اتحاد جماهیر شوروی، اجرای سیاست‌های رفاهی و تمرکز بر آموزش و بهداشت، موجب بقا در این کشور شد اما پس از فروپاشی شوروی، حاکمیت نظام حکمرانی و مدل اقتصادی ناکارآمد این کشور وارد رکود مزمن در همه ابعاد کرد. تجربه کوبا یک بقاء موفق ولی بدون توسعه ماندگار و پویا ارزیابی می شود.

الگوی دوم، الگوی پذیرش شکست است. توان ژاپن در زمان جنگ جهانی دوم، از نظر قدرت داخلی بسیار پایین بود اما فشار خارجی بسیار زیادی را متحمل شد. این کشور تحریم نفتی و فلزات از سوی آمریکا و متحدان را تجربه کرد که به جنگ مستقیم در اقیانوس آرام و حمله پرل هاربر کشیده شد. در حالی که تلاش برای تامین منابع از طریق تصرف نظامی مناطق آسیایی انجام می‌شد، فشار نظامی آمریکا در نهایت منجر به شکست نظامی، اشغال و بمباران اتمی شد. 

الگوی سوم الگوی گذار موفق از بحران تحریم-جنگ است. یک مثال در این الگو هلند است. هلند در قرن شانزدهم تحت سلطه امپراتوری اسپانیا قرار داشت. با اعمال مالیات‌‌‌های سنگین، سرکوب مذهبی از سوی پروتستان‌‌‌ها و محدودیت‌‌‌های تجاری در وضعیت نوعی تحریم و سرکوب نظامی قرار گرفت. در پاسخ اما اتحادیه اوترخت با نقش محوری هلند در سال ۱۵۷۹ به عنوان اتحاد چند ایالت که در حال حاضر چند کشور مختلف هستند شکل گرفت که منجر به مبارزه‌‌‌ای چند دهه‌‌‌ای علیه سلطه و تحریم اسپانیا شد. اما با شکل‌‌‌دهی اتحاد منطقه‌‌‌ای، نهادسازی مالی نظیر ایجاد بورس آمستردام، کشتی‌‌‌رانی مدرن و نظام تجاری آزاد، به هژمون اقتصادی قرن ۱۷ تبدیل شد. این تجربه، نمونه‌‌‌ای تاریخی از خروج موفق از فشار ترکیبی و ساختن قدرت نرم و اقتصادی به‌‌‌جای اتکای صرف به قدرت نظامی است.

با وجود این تجربه‌‌‌های تاریخی می‌توان گفت که در حال حاضر با سه گزینه کوبایی، ژاپنی و هلندی برای انتخاب مواجه هستیم؟

بله، با این تفصیل می‌توان گفت که در حال حاضر سه گزینه کوبایی، ژاپنی و هلندی برای انتخاب پیش روی ایران قرار دارد.

با توجه به اشاره‌‌‌ای که به ضرورت تحول پارادایمی شد، چقدر موقعیت ایران در شرایطی که با تعارضات غرب به ویژه آمریکا مواجه است را برای یک تغییر پارادایمی آن هم با تمرکز بر اقتصاد، مهیا است؟ به عبارتی از اساس شرایط موجود از این منظر چطور ارزیابی می‌شود؟ 

نباید فراموش کرد که کنش دولت‌های غربی متعارض با جمهوری‌‌‌ اسلامی ایران ترکیبی از قشر ایدئولوژیک با عمق اقتصادی است. از منظر ایدئولوژیک، صهیونیسم جهانی با سهم بالایی از مشارکت مسیحیان، ایران را نوک پیکان تعارض خود با مسلمانان جهان می‌‌‌بیند. غربِ مسیحی با استقرار رژیم صهیونیستی در غربی‌‌‌ترین نقطه شرق و خاورمیانه، استقرار دینی خود را در اورشلیم تثبیت کرده است. در دوره جاری نیز ترامپ دارای وابستگی زیادی به مسیحیان اوانجلیست است که منتظر ظهور حضرت عیسی (ع) در اورشلیم هستند. اما این امر بخشی از مساله و چه بسا صورت آن را نشان می‌دهد. بخش اصلی اقتصاد است؛ اینجا نقطه کلیدی مدیریت لجستیک کالا از منطقه و شرق به غرب و بالعکس است و البته به تعبیر صدراعظم آلمان پایگاه کلیدی، هر «کار کثیف»، برای تسلط بر منطقه نیز هست. 

در این وضعیت هرگونه راه‌حل برای خروج پایدار ایران از شرایط فعلی که تحریم و جنگ همزمان را تجربه می‌‌‌کند، از نظر طرف غربی باید در بر دارنده تضمین امنیت شبکه لجستیک کالا و خدمات باشد. بنابراین، توافق با غرب در میز مذاکره لزوماً نباید در حوزه‌‌‌های امنیتی-ایدئولوژیک باشد. به عبارت دیگر ایران می‌تواند در حوزه امنیتی-ایدئولوژیک عقب‌‌‌نشینی استراتژیک نکند، به شرط آن که در حوزه اقتصاد اختلالی ایجاد نکند. این رویکرد برای غرب مطلوبیت دارد، اما مطلوبیت استراتژیک و تاکتیکی آن برای ایران بسیار بالاتر است. به این ترتیب، در دوره پس از جنگ، تحول پارادایمیک در بردارنده نحوه کنش اقتصادی ایران در سطح منطقه است.

با توجه به بخش اول گفت‌وگو و سه الگوی کوبایی، ژاپنی و هلندی، پیشنهاد می‌شود که راه برون‌‌‌رفت، استفاده از الگوی هلندی باشد. به عبارت دیگر، باید به شکل‌‌‌دهی اتحادهای اقتصادی در منطقه توجه شود. این اتحاد در چه قالبی شکل می‌گیرد؟

بهتر است ابتدا جریان‌‌‌های فرصت در منطقه از نظر اقتصادی بررسی شوند. از نظر اقتصادی دو جریان فرصت در منطقه وجود دارد. نخستین مدل، مدل کشورهای نفتی خلیج فارس برای سرمایه‌‌‌گذاری روی فناوری‌‌‌های جدید و دیجیتال است. این الگو با استفاده از تجربه آمریکا در به‌کارگیری مازاد درآمد ارزی شکل گرفته است. رونق اقتصادی در دنیا سبب انباشت دلار در آمریکا، تورم پنهان و بحران اقتصادی در سال‌‌‌های 2007 تا 2011 شد. پس از آن آمریکا سرریز درآمدش را به فناوری‌‌‌های نوین اختصاص داده است. همین الگو در کشورهای جنوب خلیج‌‌‌فارس به کار گرفته شد و سبب توافق 1.7 تریلیون دلاری کشورهای منطقه با ترامپ در سفر اخیرش به منطقه شد. پیش‌‌‌بینی می‌شود که این منطقه تا سال ۲۰۲۸ رشد بالای ۵۰ درصد را در اقتصاد دیجیتال تجربه کند. در حالی که این رشد برای هند ۴۰ و برای چین ۳۰ درصدی پیش‌‌‌بینی می‌شود.

 مدل دوم، مدل تاسیس، تسلط و مدیریت بر مسیرهای لجستیک و تجارت جهانی و منطقه‌‌‌ای است. این مدل در قالب راه ابریشم نوین از سوی چین آغاز شد، اما اکنون بسیاری از کشورها به رقابت با آن برخاسته‌‌‌اند. طرح‌هایی مانند «ابراهیم» و «کریدور هند-اروپا» در این قالب می‌‌‌گنجند.

ورود به مدل اول برای ایران فعلا میسر نیست و از آن فاصله داریم. اما فعال شدن ذیل مدل دوم برای ایران می‌تواند آغازی برای تحول پارادایمیک باشد. این مدل می‌تواند در شرایط جاری تحریم-جنگ به عنوان موضوع مذاکره با کشورهای منطقه و سپس غرب به فوریت در دستور کار قرار گیرد. مزیت آن برای ایران، توسعه زیرساختی و اتحاد اقتصادی و امنیتی منطقه‌‌‌ای است و برای کشورهای منطقه و آمریکا منفعت اقتصادی بزرگ و کاهش سطح تنازع را به همراه دارد.

پیشنهاد شکل‌‌‌گیری یک اتحاد منطقه‌‌‌ای با موضوع لجستیک تجاری-صنعتی که در بردارنده سرمایه‌‌‌گذاری و استفاده مشترک از زیرساخت‌‌‌ها و شبکه حمل‌‌‌و‌‌‌نقلی، بنادر، گمرکات و... است، یکی از الگوهای آغاز تحول پارادایمیک در نحوه نقش‌آفرینی اقتصادی و سیاسی در منطقه است. در این صورت کشورهای منطقه با احساس امنیت ظرفیت‌‌‌های زیرساختی و سرمایه‌‌‌گذاری را به اشتراک نسبی خواهند گذارد. با تهدیدهای منطقه‌‌‌ای به صورت مشترک مقابله نرم خواهند کرد و تعارض غرب با ایران را تعدیل می‌‌‌کنند. در این شرایط بدیهی است هرگونه سرمایه‌‌‌گذاری آمریکا، اروپا، هند و چین می‌تواند به خوبی جذب شده و روی این پلتفرم قرار گیرد.

الگوی هلندی و مدل اتحاد لجستیک-تجاری منطقه‌‌‌ای این امکان را فراهم می‌‌‌کند که ضمن ایجاد مصالح و منافع مشترک برای کشورهای منطقه، به ازای هر واحد ارزش افزوده ایجادی در منطقه، درصدی از منافع به سمت ایران سرازیر شود. 

در این حالت تولید صنعتی، فرع بر لجستیک خواهد بود. این به معنای حضور ایران در فعالیت‌‌‌های اقتصادی منطقه است. توافق با کشورهای منطقه در گام اول نمادی از افزایش انعطاف ایران است که امنیت و اتحاد منطقه‌‌‌ای را به دنبال دارد. اما در عین حال پذیرش قدرت و حضور ایران برای تامین امنیت منطقه نیز هست. با توجه به وجود ارتباط بین کشورهای منطقه با اتحادیه اروپا و همین‌طور آمریکا، هرگونه سرمایه‌‌‌گذاری آنها در منطقه برای ایران نیز منافع قابل توجهی به همراه خواهد داشت. ضمن آنکه به معنای کاهش سطح تنش با غرب نیز هست.

در ابتدای گفت‌وگو به تجربه چند کشور اشاره شد که پس از عبور از شرایط فشار خارجی، حتی به توسعه اقتصادی مطلوب نیز دست یافته‌‌‌اند؛ از جمله ژاپن و هلند. همچنین تجربه کوبا نیز مورد اشاره قرار گرفت. با توجه به شرایط کنونی کشور، چه سناریوهایی قابلیت اجرا دارند؟ چه گزینه‌‌‌هایی پیش روی سیاستگذاران قرار دارد و توصیه‌‌‌های راهبردی در این زمینه چیست؟

در حال حاضر سه گزینه پیش روی کشور قرار دارد. نخستین گزینه، تداوم مقاومت فعال که سناریوی تبدیل به شرایط کشور کوبا را به دنبال خواهد داشت. دومین گزینه، طی کردن تجربه کشور ژاپن در دوره جنگ جهانی که نهایتا به تسلیم انجامید و برای ایران مطلوبیتی ندارد. اما سومین گزینه، امکان تبدیل شدن به هژمون منطقه‌‌‌ای اقتصادی، بر مبنای جایگاه جدیدی که کشور حاصل از جنگ اخیر در منطقه پیدا کرده، است. ایران با داشتن پیش‌‌‌زمینه‌‌‌ای تاریخی، ظرفیت‌‌‌های انسانی و موقعیت ژئوپلیتیک، در صورت بازتعریف راهبرد ملی مبتنی بر تجربه‌‌‌های تطبیقی، می‌تواند از وضعیت «مقاومت فرسایشی» به جایگاه «هژمون هوشمند منطقه‌‌‌ای» گذار کند.

تاکنون، رویکرد امنیتی-ایدئولوژیک حاکم، نقش پررنگی در روابط بین‌المللی ایران و تشدید تعارضات ایفا کرده است. شکل‌‌‌گیری داعش را می‌توان جنگی ایدئولوژیک تلقی کرد؛ با این حال، از منظری دیگر، این پدیده تلاشی برای جلوگیری از شکل‌‌‌گیری ظرفیت ایران در ایجاد یک کریدور ارتباطی به اروپا یا انتقال گاز به این قاره نیز به‌‌‌شمار می‌‌‌رود. در همین زمینه، نتانیاهو در سخنرانی سال گذشته خود در سازمان ملل متحد، دو تصویر ارائه داد: تصویری که کشورهای منطقه را از نگاه وی به دو دسته «برکت» و «نکبت» تقسیم می‌‌‌کرد، و تصویری مهم‌تر موسوم به «راه ابراهیم»که محل اصلی تنش و نزاع را به نمایش می‌‌‌گذاشت. در نمونه‌‌‌ای دیگر، می‌توان به موضع‌‌‌گیری هند در قبال جنگ غزه و حمله به ایران اشاره کرد. هند به‌‌‌واسطه اشتراک منافع با اسرائیل و کشورهای غربی در چارچوب طرح‌های راهبردی نظیر «راه ابراهیم» یا پروژه هند-اروپا، موضعی همسو با اسرائیل اتخاذ کرده است. بر این اساس، اگرچه جنگ موجود ظاهری امنیتی-ایدئولوژیک دارد، اما در واقع ریشه‌‌‌های اصلی آن را باید در رقابت‌‌‌های اقتصادی جست‌وجو کرد. همکاری‌‌‌های ایران با روسیه نیز به نوبه خود موجب افزایش تنش‌‌‌های امنیتی-ایدئولوژیک با اروپا شده و زمینه را برای همراهی بیشتر کشورهای اروپایی با اسرائیل فراهم ساخته است.پیشنهاد مشخص این است که از طرف ایران، ایجاد یک منفعت بزرگ اقتصادی از طریق تشکیل یک شبکه یا اتحاد منطقه‌‌‌ای لجستیک و صنعتی-تجاری در دستور کار قرار گیرد. این امر اقدام عملی صریح در مقابله با غرب نیست و جذابیت قابل توجهی برای کشورهای منطقه، که شریک غرب هستند، خواهد داشت اما در باطن احیای اقتصاد و امنیت ایران را به همراه داد.

این گذار چگونه قابل تبیین است؟ صادرات نفت در این معادله چه نقشی ایفا می‌‌‌کند و از چه جایگاهی برخوردار است؟

این گذار اساسا باید از کوشش‌‌‌های متعارف مبتنی بر فروش نفت پرهیز کند. چرا که در شرایط فعلی ورود به بازارهای نفت از سوی ایران، مزیتی برای آمریکا ایجاد نمی‌‌‌کند و می‌تواند زیان قابل توجهی به همراه داشته باشد که مطلوب اقتصاد سیاسی آمریکا نیست. اما جایگاه ایران در جغرافیای جهان این امکان را فراهم می‌‌‌کند که تبدیل به سرپل شبکه جهانی لجستیک شود و صنعت خود را نیز متناسب با این شبکه لجستیک بازتعریف کند. این پیشنهاد، نه در تعارض، بلکه منجر به تقویت اتحادهای منطقه‌‌‌ای است. در این صورت در فرایندی پیچیده‌‌‌تر اما مبتنی بر نقاط قوت و سرمایه‌‌‌های ژئواکونومیک، ایران دارای جایگاه و نقش کانونی در منطقه خواهد شد.

در همین چارچوب، یکی از حوزه‌‌‌های کلیدی برای گذار اقتصاد ایران به موقعیت یک هژمون منطقه‌‌‌ای و متعادل‌‌‌کننده در روابط قدرت جهانی، شکل‌‌‌دهی به یک اتحاد راهبردی در زمینه لجستیک و تجارت منطقه‌‌‌ای است. اهمیت این مساله زمانی دوچندان می‌شود که نقش ایران در تامین یا اختلال در امنیت آبراهه‌‌‌ها و گلوگاه‌‌‌های راهبردی دریایی منطقه مورد توجه قرار گیرد.

با توجه به تجربه‌‌‌های تاریخی موفق در برخی کشورهای جهان، و در نظر گرفتن شرایط کنونی ایران، چه پیشنهادهای عینی و مشخصی برای دستیابی به یک الگوی مطلوب توسعه قابل ارائه است؟ مسیر تحقق چنین الگویی چگونه ترسیم می‌شود؟

در تطابق با تجربه تاریخی موفق جهانی، پیشنهاد‌های اصلی برای گذار از شرایط فعلی که در بردارنده تحریم به علاوه جنگ با اسرائیل و آمریکا است، را می‌توان در سه مرحله خلاصه کرد.

مرحله اول، پیشنهاد مذاکره اقتصادی به کشورهای منطقه همزمان با تعارض یا گفت‌وگو با آمریکا خواهد بود.

مرحله دوم، شکل‌‌‌دهی یک اتحاد لجستیک و سپس تجاری و مالی منطقه‌‌‌ای که در بردارنده تعامل سازنده به ویژه با منطقه باشد.

مرحله سوم نیز معرفی طرح اقتصادی لجستیک، به عنوان یک آورده جدید به طرف‌‌‌های ذینفع و ایجاد اقناع بر اندازه بزرگ منافع و مزایای اقتصادی آن برای همه بازیگران از جمله غرب است. 

این مساله به معنای پذیرش حضور ایران در همه کریدورهای لجستیک منطقه‌‌‌ای و بهره بردن از آنها و تسهیل در توسعه آنها نیز هست. در این صورت با پرهیز از عقب‌‌‌نشینی اساسی در حوزه‌‌‌های معطوف به امنیت-ایدئولوژی، امکان مصالحه روی منافع بزرگ‌تر درازمدت فراهم می‌شود. نحوه ایفای نقش محوری و بهینه در این شبکه منطقه‌‌‌ای، تعیین‌‌‌کننده جایگاه هژمونیک ایران خواهد بود.

نقطه آغاز این فرایند می‌تواند مذاکره مستقیم اقتصادی با شورای همکاری خلیج‌‌‌فارس، در حوزه‌‌‌های معرفی شده، باشد. در ادامه می‌توان این جغرافیا را گسترش داد و به کشورهای شمالی و همین‌طور شرقی نیز رساند. برای پیشگیری از هرگونه تناقض، بخش خصوصی می‌تواند پیشقراول و مجری فرایند باشد.

آیا در شرایط کنونی، زمینه‌‌‌های لازم برای پیشبرد تحولی در راستای الگوی پیشنهادی وجود دارد؟

رئیس مجلس عنوان کرده‌‌‌اند که این جنگ ۱۲ روزه، کشور را ۵۰ سال به جلو برده است. امید است این ارزیابی با واقعیت منطبق باشد. در این صورت، لازم است نظام نهادی و حکمرانی کشور، با تکیه بر ظرفیت اثبات‌‌‌شده در قالب انسجام ملی، گام‌‌‌های تحولی را در عرصه داخلی نیز آغاز کند تا زمینه برای شکوفایی این ظرفیت فراهم شود. به بیان دیگر، کنش بین‌المللی با کنش نهادی و حکمرانی داخلی، کاملاً به یکدیگر پیوسته‌‌‌اند. برای نمونه، در فرآیند شکل‌‌‌دهی به اتحادهای منطقه‌‌‌ای در حوزه‌‌‌های لجستیک و صنایع تجاری، طرف اصلی تعامل، نه لزوماً دولت‌ها بلکه بخش خصوصی کشورها است. از این‌‌‌رو، ضروری است که در داخل، نقش‌‌‌آفرینی بخش خصوصی واقعی با رویکردی صادقانه پذیرفته شود و سپس به مرحله شبکه‌‌‌سازی و ایجاد اتحادهای منطقه‌‌‌ای وارد شود. طرف مقابل نیز تمایز روشنی میان بخش‌های خصوصی، دولتی و خصولتی قائل می‌شوند و این تفکیک با جدیت دنبال می‌شود. این مساله بیانگر آن است که در داخل، اصلاحات نهادی و حکمرانی باید با جدیت و عمق صورت گیرد؛ اصلاحاتی که بتواند به افزایش «قدرت داخلی» منجر شده و هم‌‌‌زمان مسیر کاهش «فشار خارجی» را هموار سازد.

 
وبگردی
    ارسال نظر