جامعه لحظهای ما و ضرورتهای جامعه پایدار
پرویز پیران/ جامعهشناس

ایران خردجمعی تاریخیاش را از دست دادهاست
حالا درباره جامعه لحظهای که موضوع سخنرانی من است. نکتهای که میخواهم بگویم این است که اگر کسی به بالاترین درجه از علم و دانش و تجربه روزمره و کاری خودش رسیده باشد؛ وقتی مخصوصاً در شرایط جامعه ایران اثرگذار خواهد بود که به آن تجربه و خرد جمعی اضافه کند اما متاسفانه جامعه ایران در این 150 سال گذشته یکی از مشکلاتش این بوده است که نهتنها به خردجمعی دست پیدا نکرده است بلکه خردجمعی تاریخیاش را نیز در این مدت از دست داده است. با این حرفی که زدم میرسم به جامعه لحظهای شاید برای شما سوال باشد که چرا من به جامعه لحظهای رسیدم؟
سال 1394 بود در جلسهای که برای بررسی مسائل اجتماعی ایران برگزار شد، آنجا من اعلام کردم در علائم تشخیص شناسانه به این نتیجه رسیدهام که جامعه ایران وارد جامعه لحظهای شدهاست. بعضی از دوستان آمدند و گفتند که ما رفتیم منابع را نگاه کردیم، این جامعه لحظهای جایی گفته نشده و این عجیب است و من هم گفتم پس بیاییم یک مفهوم بسازیم. البته در غرب هم به جامعه لحظهای اشاره شده است اما به این شکل نبوده است و متنی که شایسته برای این مفهوم باشد، وجود ندارد.
تحقیقی برای شناخت جامعه ایران
در این مفهوم من سه بخش را میخواهم توضیح دهم؛ 1- چگونه به جامعه لحظهای رسیدیم؟ 2- جامعه لحظهای چیست و چه ویژگیهایی دارد؟ 3-چه باید بکنیم؟
سالها پیش وقتی من در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران درس میدادم، جلسه دوم یا سوم، احساس کردم نمیتوانم درس بدهم؛ از درون این حس برای من ایجاد شده بود. من درس را به خوبی بلد بودم ولی از خودم میپرسیدم جامعه ایران چرا نتوانسته؟ بعد که بررسی کردم متوجه شدم. ایران در 150 سال گذشته وجود نداشته و فقط لقلقه زبان است و فقط اسم ایران به زبان برده میشود. همین بحران را داشتیم و پس از آن آمدیم با دانشجویان منابع مختلف را مطالعه کردیم. به عبارتی آمدیم 35 یا 36 سوال را مطرح کردیم و گفتیم که کتابهای مربوطه تاریخی، خاطرات و سفرنامه و... را بخوانید و این سوالات را پاسخ دهید. از سال 1364 این کار شروع شد و تا سال 1391 ادامه پیدا کرد.
در این مدت من چندین سال از دانشگاه فاصله گرفتم؛ دو بار منع تدریس شدم، یک بار 4 سال اخراج شدم و یک بار هم حدود یک سال به نشان اعتراض دانشگاه نرفتم. با این حال ما بررسی را انجام دادیم. (همینجا به یک موضوع اشاره کنم که بررسی منابع تاریخی مشکلات عدیدهای دارد؛ مثلاً بسیار رونویسی انجام گرفته بدون آنکه ارجاع داده شده باشد و بر همین اساس کار بسیار سخت است) این نوع تحقیقات به شما گستره نگرش میدهد و تاثیرات مثبت دیگری هم دارد. به هرحال کار انجام شد و در جمعبندیای که انجام دادیم به 5 گزاره رسیدیم.
1.نظریه راهبرد و سیاست سرزمینی
2.نظریه معماری خرد و نظریه معماری کلان
3.نظریه آبادی
4.نظریه امتناع جامعه ایران از مشارکت به معنای فنی و تخصیصی
5.نظریه ویژگیهای شخصیت فردی و جمعی باز مهندسیشده که به نام ایرانیان ثبت شده است.
اینها را که جمع و بررسی کردیم به این رسیدیم که بخشی از مشکل به خاطر مدرنیته است. این را هم بگویم که مدرنیته زبان توسعه است، چیزی نیست که از آن گریز پیدا کنیم و این داستان زندگی همه جوامع امروز است. اما چگونه این را به دست آوردیم؟ مقایسه بین کشورهای ترکیه، مالزی، اندونزی و مهمتر از همه ژاپن برای دستیابی به اهداف تحقیق انجام گرفت. درباره اینکه کدام بیشتر موفق شده و چگونه موفق شده است و... در این بین موضوع ارتقا و پیشرفت در حوزه درمان و علم و... تفکیک قوا و ارتش ملی همگی مهم است اما باید به این پاسخ داد که این روند چگونه ادامه پیدا کرد و چرا این پیشرفتی که در کشور آغاز شده بود به این نقطه رسید؟ چرا این 150 سال در ایران به گونهای پیش رفت که مرتب دشمنی با آن مطرح میشود؟
سرمایه اجتماعی به شدت صدمه دیده است
میبینیم در این بازه (از 150 سال پیش تا به امروز) نوعی نگاه ایدئولوژیک حاکم میشود و کمکم مشکلات کشور سر برمیآورد. مشکلاتی که بهتر است بگوییم شکافهای اجتماعی است. در این مدت بحرانهایی در همه زمینهها شکل گرفت و به مرور جامعه تاریک و بیآینده میشود. الان در بسیاری از تحلیلها گفته میشود 70 درصد جامعه تلاشش برای بقای روزمره است. سرمایه اجتماعی کاملاً صدمه دیده است؛ بهویژه درباره رابطه حکومت با مردم و اعتماد به حداقل رسیده است. این نوع اطلاعات و در کنار آنچه در جامعه در سطح خانواده و... میبینیم را اگر در نظر بگیریم جامعه لحظهای مشخص میشود.
ویژگیهای جامعه لحظهای
درباره ویژگیهای جامعه لحظهای چند مورد را اشاره میکنم:
1.لغو آیندهنگری، جامعه بیآینده دچار زمان آنی و جامعه لحظهای میشود. حتی حکومت هم برای التیامبخشی از آن، تلاش به زدن مرهم میکند اما بدون ریشهیابی آن نتیجهای هم ندارد.
2.فرسوده شدن نهادها و آنچه که در پایدارسازی این نهادها نقش داشت.
3.فروپاشی اخلاق که دلایل مختلف آن در جامعه و در ادوار مختلف قابل تشخیص است.
4.سطح تناقض در حافظه جمعی و مهندسی بیگانه در این رویکرد نقش جدی دارد.
5.تصمیمات واکنشی در تمامی مسائل، حتی شاهد مدیریت واکنشی هم هستیم و در ادامه تبدیل همین مدیریت به مدیریت بحران ناقص. نمونهاش مدیریت که در پی زلزلههایی مانند بم و آذربایجان و... اتفاق افتاد. در کشوری که حادثهخیز است و مستعد رخداد مصیبت جمعی است این موضوع بسیار نگرانکننده است. در زمان زلزله آذربایجان در ایران نبودم اما مقالهای نوشتم با عنوان «بیهوشی جمعی و بیسوادی همگانی» و به این اشاره کردم که ما شاهد تکرار تروماهای این حوادث هستیم؛ همانند همه زلزلههای قبلی همه ناکارآمدیها در مدیریت و عدم التیام جامعه تکرار شده است.
6.متاسفانه بهبود نیافتن شرایط به گونهای است که جایگزین امید تنازع بقا شده است. یعنی افراد در جامعه برای زنده ماندن تلاش میکنند.
7.کاهش روابط اجتماعی و عاطفی و گسترش روابط اجتماعی بر مبنای نیاز همه اینها در جامعه شکل میگیرد.
8.از همه مهمتر سودمحوری در ارتباط است.
9.نابودی طبقه متوسط به پایین و شکلگیری یکشبه طبقه متوسطی که بسیار لمپنیسم رفتار میکند، از دیگر نشانههای آن است. درباره اندیشهها و پیامها و اندرزهای طبقه متوسط که مدرنیته و دموکراسی است؛ حاملانش یعنی معلمان، اساتید دانشگاه و هنرمندان فرو رفتهاند. یعنی آنها که آرمانهای ویژهای داشتند فرورفتند و جانشین آن گروههای دیگر شدند که یکی از آنها همان جماعتی هستند که اصلاً دغدغه معمول را ندارند و حتی مشارکت به ضررشان است. یعنی افرادی جایگزین شدند که ناآگاه به منافع ملی، بیتوجه به منافع ملی و جمعی و آن خودمحوری بیمارگونهای ایرانی که از مشکلات اساسی جامعه ماست در آنها وجود دارد.
10. در نهایت هم میبینیم که جامعه ایران یک جامعه تروماتیک شده است. جامعه ایران جزء 5 جامعه تروماتیک جهان است.دوره فترات، جنگ، نوع روابط با جهان و همسایگان و... همه موجب حرکت ما به این وضعیت شد. مسعود پسر محمودشاه 38 سال میجنگد و همه را سرکوب میکند که قلمرو پدرش را به دست بگیرد. این یکی از دورههای فترات است. سرکوب جامعه به شکلگیری جامعه خشونتمحور منجر میشود.حالا خشونت میتواند جسمانی، روحی، روانی، محروم کردن، به حساب نیاوردن و... باشد. باید تلاش شود این خشونت از جامعه حذف شود و متاسفانه این عقده حقارت در ایرانی دیالکتیکی است و به شدت فروتنانه و بدبختانه، التماسی و فلکزدگانه است. با زیردست به شدت خشونتمحور است.
چه باید کرد؟
اول از همه ما نیازمند آن هستیم که جریان خودکاوی و خودداری را شکل دهیم. اگر من همه اینها را میگفتم در این 150 سال دست مهندسین خارجی است. همه میگفتند:«نظریه توطئه است». خود آنها هم به این نتیجه رسیدهاند. الان که اسناد محرمانه بریتانیا منتشر شده است میبینیم سه موضوع مطرح شده است:
1.ثابت کند جامعه ایران نمیتواند خود را مدیریت کند و نباید ایران مستقل شود. چون آنها متوجه شده بودند این مستقل شدن ایران به ضررشان است.
2.جامعه ایرانی تاریخ آنچنانی ندارد.
3.انسان ایرانی، انسانی دروغگو، حقهباز، چندچهره و... است. چنانچه حاجیبابا اصفهانی در کتابش این را آورده است. آدمهای مهمی به این موضوع کمک کردند و تاریخ ادبیات نوشتهاند و حتی ما اسامی آنها را روی خیابانهایمان گذاشتیم بدون توجه به این همراهی که با تثبیت این نگاه انجام دادهاند البته در حوزههای دیگر خدمات داشتهاند اما در این زمینه چنین نقشآفرینی کردند.
جالب آن است که ما در یکی از گزارهها ثابت کردیم که ویژگیهای شخصیت فردی و جمعی ایرانیان درست تعریف نشده و اینها سازوکارهای دفاعی و مکانیزیمهای انطباقی بوده است. شما وقتی هر روز یک ازبک، تاتار و این و آن بیاید مجبوری شبیه آنها شوی و مجبوری در رودربایستی دروغ بگویی ولی اینها متاسفانه در ما ادامه پیدا کرده است و ما به یک روانکاوی جمعی به فوریت نیاز داریم.
آدمهای متفکر عرفان را مانع توسعه عنوان کردند
برای خودکاوی و خودیابی. یکی از موارد مهندسیشده در اینجا از بین بردن عرفان ایرانی است. همه آدمهای متفکر در ادوار مختلف عرفان را مانع توسعه میدانستند. عرفان پویا عرفان جنگنده و جمعه است؛ عرفان شیخ شهاب سهروردی، عرفان بایزید بسطامی، عرفان مولوی و خرقانی است. عرفان ایستا مفاهیمی را به ما عرضه کرده است اما مهم عرفان پویا و جنگنده است و اینجا ما بازسازی عرفان را میخواهیم.جنبشهای اجتماعی ایران در طول تاریخ صبغه عرفانی پویا داشتند. جامعه لحظهای در جامعه ایران به شدت پایدار شده است و چون نگاهتان باید دیالکتیکی باشد دارد پادزهرش را هم تولید میکند.
خانمها پرچمدار توسعهاند
عناصری از نگاه گسست با شبهمدرنیته و علاقهمندی به مدرنیته واقعی وجود دارد. خانمها پرچمدار توسعهاند و 40 سال پیش من گفتم کلید توسعه ایران دست زنان ایرانزمین است. زنهایی به دلیل اینکه بیشترین فشارهای اجتماعی بر آنها وجود دارد، چنین ویژگی دارند. در آن زمان کاری را برای آکادمی سوئیس درباره تصمیمگیری در خانواده داشتیم که در 51 روستا و 60 شهر بررسی کردیم که در آنجا ثابت شد یا زنها تصمیم میگیرند یا تصمیم را میسازند و مرد تصور میکند تصمیم خودش است. به ما ثابت شد خانواده در حال تغییر است.
مسئله دیگر این است که تاریخ ایران کاملاً تغییر شکل پیدا کرده و اینجا دیالکتیک خاص و عام مطرح است. اول دستاوردهای بشری که باید آن را عالی یاد بگیریم و نقدش کنیم و دوم جامعه ایران را بیرحمانه نقد کنیم. ژاپنیها گفتند ما مدرنیته را میخواهیم اما در دل ژاپنی بودن؛ در نهایت مشکل جامعهشناسی و جامعه ما این است که ما اصلاً نقد نمیکنیم و باید جامعه را بیرحمانه و بیپروا نقد کنیم. جامعهشناسی بدون نقد معنی ندارد. در ایران جامعهشناسی نتوانسته به عنوان یک علم در مسیر اهدافش نقشآفرینی کند.