بستن تنگه، از حرف تا عمل؟
آرمین منتظری/ دبیر گروه دیپلماسی و بینالملل

از سالها پیش و بهخصوص بعد از جنگ 12 روزه اسرائیل علیه ایران، ایران در تلاش است تا نشان دهد که واقعاً میتواند آزادی کشتیرانی را در تنگه هرمز مختل کند. از سال ۱۹۴۵، قدرت و جذابیت واقعی جهانی ایالات متحده بر دفاع از تنگه هرمز و حفظ امنیت این آبراه مهم استوار بوده است. ایران در گذشته، بهویژه در اواخر جنگ هشتساله با عراق، ترافیک دریایی در خلیج فارس را مختل کرده است. اما از آن زمان یک چیز مهم تغییر کرده است. متحدان کلیدی ایالات متحده در دهه ۱۹۸۰ به شدت به نفت خاورمیانه وابسته بودند. ترکیه ۷۸ درصد، فرانسه ۲۴ درصد و بریتانیا ۱۰ درصد نفت خود را از این منطقه تأمین میکرد.
در سال ۲۰۱۸، این اعداد بسیار کمتر شدند - به ترتیب ۷ درصد، ۴ درصد و صفر درصد. به استثنای ژاپن، کشورهایی که بیشترین آسیب را از اختلال در ترافیک دریایی در تنگه هرمز میبینند، کشورهایی نیستند که ایالات متحده تمایلی به کمک به آنها داشته باشد؛ این کشورها عبارتند از هند (که 50 درصد از نفت خود را به این منطقه وابسته است)، کره جنوبی (62 درصد) و به طور فزایندهای چین (21 درصد).
در نتیجه، بعید است که این اقدام تأثیر مورد نظر ایران را داشته باشد. تهران به شدت به دنبال اهرمی است که بتواند از آن برای وادار کردن ایالات متحده به کاهش فشار نظامی و اقتصادی استفاده کند. استفاده از اهرم غنیسازی اورانیوم تاکنون کارساز نبوده است بنابراین تلاش میشود تا به ایالات متحده و جهان نشان داده شود که اگر فشار را از روی ایران برندارند، ایران مجبور خواهد شد در مقابله با فشارها با مسدودکردن ترافیک نفتی از خلیج فارس، قیمت نفت را به شدت افزایش دهد. از برخی جهات به نظر میرسد که این تفکر نیز یک اشتباه محاسباتی در خود داشته باشد.
ایالات متحده، بهویژه در دولت فعلی، صرفاً به دلیل توقیف یک یا دو کشتی توسط ایران، احساس فشاری برای کاهش فشار بر ایران نخواهد کرد. بلکه برعکس، اگر چنین چیزی اتفاق بیفتد، واشنگتن از این موضوع به عنوان توجیهی برای اتخاذ رویکردی به مراتب تهاجمیتر برای حفاظت از ترافیک دریایی در داخل و خارج از تنگه هرمز استفاده خواهد کرد؛ و این یعنی ورود به یک سیکل تنش شدید که معلوم نیست چه سرانجامی داشته باشد.
علاوه براین، مسدود کردن ترافیک دریایی در تنگه هرمز کار بسیار دشواری است. نباید درباره چنین کار بزرگی، با ادبیاتی سادهانگارانه صحبت کرد؛ بهطوریکه این اقدام بزرگ به یک مطالبه ساده در ادبیات سیاست کشور تبدیل شود. واقعیت این است که حتی اگر ایران بتواند اختلالاتی در عبور و مرور تنگه هرمز ایجاد کند، باز نخواهد توانست این تنگه را برای مدت زمان قابل توجهی بسته نگه دارد.
از سوی دیگر اگر دو کشور در جهان وجود داشته باشند که کمترین علاقه را به جنگ بین ایران و آمریکا دارند، آن دو کشور خود ایران و آمریکا هستند. اما روی دیگر سکه این است که منافع همیشه تعیینکننده چگونگی وقوع درگیری نیستند. فرض کنید ایالات متحده اعلام کند که قصد دارد 500 سرباز را در پایگاه هواییاش در عربستان سعودی مستقر کند تا سامانههای دفاع هوایی خود در این پایگاه را تقویت کند. مشخص نیست که چنین اقدامی چه واکنشهایی برخواهد انگیخت. برای مثال، حضور نیروهای آمریکایی در عربستان سعودی پس از جنگ اول خلیج فارس در اوایل دهه ۱۹۹۰ چنان خشم عمیقی در میان طیفهای مسلمانان جهان به راه انداخت که اسامه بنلادن، گروهی به نام القاعده تشکیل داد و به ایالات متحده حمله کرد و جنگ را به جهان اسلام کشاند.
به یک معنا، حتی آن استقرار کوچک و به ظاهر بیضرر نیروهای آمریکایی نیز واکنشی زنجیرهای به راه انداخت که در نهایت منجر به نابودی عراق توسط ایالات متحده شد. پیشبینی عواقب ناخواسته این نوع رویدادهای احتمالی، اگر نگوئیم غیرممکن، باید گفت که بسیار دشوار است. در چنین شرایطی عقل حکم میکند که به دنبال گزینههایی نرویم که درباره عاقبتشان چشمانداز روشنی نداریم. اینکه ایران آزادی کشتیرانی را در یکی از مهمترین نقاط گلوگاهی که محل عبور یکی از مهمترین منابع جهان است، مختل کند، چیزی نیست که ایالات متحده برای مدت طولانی بپذیرد.