سریال اجل معلق؛ پردهبرداری از نقاط ضعف و قوت بازیگران محبوب!
اقتصادایرانی: رضا عطاران و بهزاد خلج با نقشآفرینی برجسته خود در سریال «اجل معلق»، نقطه قوت این مجموعه هستند، اما اجرای دیگر بازیگران در مقایسه با استانداردهای شبکه نمایش خانگی، انتقاداتی را به همراه داشته است.

شبکه نمایش خانگی طی سالهای گذشته بستری گستردهتر برای بیان نظرات و نمایش جهانبینی سازندگان سریالها فراهم کرده است. در این میان، آزادی بیان تبدیل به ابزاری شده که گاهی اجازه نمایش صحنههایی غیرمعمول و مغایر با فرهنگ و سنتهای اجتماعی را میدهد. چنین فضایی باعث شده که اجرای هنرپیشهها در برخی مواقع به بازیهای کلیشهای و کمعمق محدود شود. این وضعیت بهظاهر برای جلب مخاطب و ارائه لحظههای طنز طراحی شده است، اما در عمل به هدفی دیگر ختم میشود.
سریال اجل معلق نمونهای بارز از چنین فرآیندی است. ضعف در ساختار و داستان باعث شده که هنرپیشهها عمدتاً در محدودهای محدود باقی بمانند و اجراهای تکراری و بیطعم ارائه دهند. در میان بازیگران این مجموعه، تنها میتوان به همکاری زوج رضا عطاران و هدایت خلج اشاره کرد که بهعنوان داوود شلغم و اَجل نقشآفرینی میکنند. این دو بر پایه تجارب خود اجراهایی قابل قبول و نسبتاً حرفهای به مخاطبان ارائه دادهاند؛ اجراهایی که بیشتر بر تواناییهای فردی آنان متکی بوده تا هدایت و راهنمایی کارگردان!
در ادامه به بررسی ضعفهای بازیگری در این سریال میپردازیم:
هنرپیشههای زن: شلوغکنهای بیتأثیر!
سریالهای طنز سالهای اخیر بهندرت توانستهاند زنان را با شخصیتهای واقعی و تاثیرگذار وارد داستانهایشان کنند. بیشتر این نقشها به تیپ زنان پرهیاهو و کماثر از طبقات پایین جامعه محدود شده و دیالوگهایی پرسرعت و سطحی به آنان اختصاص داده شده است.
الیکا عبدالرزاقی در نقش صدیقه نمادی از چنین تیپهای اغراقآمیزی است. با اینکه عبدالرزاقی پیش از این در نقشهای طنز موفق عمل کرده، اما این شخصیت نقطهای ضعیف در کارنامه کاری او محسوب میشود.
کاراکتر صدیقه، زنی شیرینعقل و پر سر و صدا است که در لحظات حساس قادر به تصمیمگیریهای منطقی نیست. رفتارش عمدتاً شامل فریاد و گریههای هیستریک میشود، که به همراه مجموعهای از بازیگران دیگر تبدیل به جنجالی بیکاربرد میگردد. همینطور در قالب این شخصیت، مدل قدیمی "عاشقی در سکوت" نیز تکرار شده؛ جایی که مردی عاشق خواهر دوستش است اما از ابراز احساسات خود دچار تردید است؛ الگویی بسیار قدیمی و کلیشهای!
علاوه بر شخصیت صدیقه، سایر زنان حاضر در خانه داوود نیز در همین دستهبندی قرار میگیرند. مثل اعضای خانواده زنِ مرحوم داوود، که نقشهایشان تقریبا به دیالوگهایی کوتاه و پر سروصدا محدود شده و کارکردی خارج از ایجاد مزاحمت فضا ندارند.
نقشهای فرعی: ازدیاد بیاثر
حضور بیش از حد نقشهای فرعی باعث ایجاد آشفتگی در روایت این سریال شده است. این نقشها بهجای ایجاد عمق داستانی، صرفاً جلوهای لحظهای دارند. شخصیت صاحب سوپرمارکت که در قسمت ابتدایی معرفی میشود، میتوانست پتانسیل ایجاد موقعیتهای طنز را داشته باشد؛ اما در نهایت در میان شلوغیهای اولیه تلاش خاصی دیده نمیشود.
کارگران کارگاه ریختهگری نیز وضعیتی مشابه دارند. باوجود برخی اجراهای خوب، همچون بازی مختار سائقی در نقش مجاور، این کاراکترها در فضای مبهم سریال گم میشوند و نمیتوانند تأثیرگذار باشند.
بازیگرانی مانند عباس جمشیدیفر (غلام)، سیاوش چراغیپور (دایی)، رامین ناصرنصیر, گیتی قاسمی و مجید یاسر که تجربه خوبی در ایفای نقشهای طنز دارند، در این سریال به تیپهای آشفته و پراکندهای تنزل یافتهاند. این وضعیت از تواناییهای آنان بهره نمیبرد و در عوض آنان را به بازیهای تکراری و خستهکننده محدود میکند.
در نهایت، به نظر میرسد قسمتهای ابتدایی هر سریال باید جذابیتی کافی برای جذب مخاطب داشته باشد. اما در این مورد، عادل تبریزی بهعنوان نویسنده و کارگردان باید اقدامات جدیتری برای تغییر این مسیر انجام دهد تا بتواند روایتهای آینده را از آشفتگی و ضعف دور کند.