تهدید ژئوپلیتیک قفقاز برای ایران
شراره عبدالحسینزاده

اقتصاد ایرانی: پرونده قفقاز در سالهای اخیر به یکی از حساسترین و پیچیدهترین نقاط ژئوپلیتیک پیرامون ایران تبدیل شده است. درگیریهای ارمنستان و آذربایجان، بهویژه بر سر کریدور زنگزور، دیگر صرفا یک مناقشه محلی یا مرزی نیست؛ بلکه به نقطه تلاقی منافع قدرتهای بزرگ و بازیگران منطقهای بدل شده است.
این منطقه محل عبور کریدورهای مهم انرژی، تجارت و ترانزیت است و هر تغییر در نقشه مسیرهای آن، بهسرعت توازن قدرت و نفوذ کشورها را تغییر میدهد. اگر این تحولات بدون حضور و ابتکار ایران پیش برود، خطر حذف یا کمرنگ شدن موقعیت ژئوپلیتیک ایران جدی است؛ و این به معنای از دست دادن نهتنها درآمدهای ترانزیتی بلکه اهرمهای مهم فشار و چانهزنی در معادلات منطقهای خواهد بود.
کریدورها برای ایران صرفا مسیرهای تجاری نیستند، بلکه ستونهای امنیت ملیاند. تجربه تاریخی نشان داده است که هر زمان ایران در شبکههای ارتباطی و تجاری منطقه جایگاهی فعال داشته، هم نفوذ سیاسی آن افزایش یافته و هم امنیت ملیاش تقویت شده است. برعکس، هر زمان این جایگاه به حاشیه رانده شده، ایران با فشارهای اقتصادی و امنیتی بیشتری مواجه شده است. مسیرهای جایگزین که بدون عبور از ایران طراحی میشوند - مانند کریدور میانی از آذربایجان، گرجستان و ترکیه - در واقع بخشی از طرح بزرگتر برای کاهش وابستگی منطقه به مسیرهای ایرانی است. این روند در صورت تکمیل، میتواند حلقههای امنیتی ایران را شُل کرده و نفوذ آن را در حیاطخلوتش کاهش دهد.
در این میان، نقش ایالات متحده بهویژه با بازگشت دونالد ترامپ به قدرت قابل چشمپوشی نیست. تجربه توافقات ابراهیم نشان داد که واشنگتن قادر است با تلفیق فشار اقتصادی و ابزارهای دیپلماتیک، نظم امنیتی منطقه را بازآرایی کند. ترامپ در دوره قبلی با تقویت محور عربی - اسرائیلی و حاشیهنشین کردن ایران، بخشی از معماری ژئوپلیتیک جدید را طراحی کرد. پس از به قدرت رسیدن دوباره او محتمل بود که این رویکرد را به قفقاز نیز بسط دهد. میانجیگری آمریکا در مناقشه ارمنستان و آذربایجان میتواند بهگونهای طراحی شود که مسیرهای ترانزیتی، انرژی و تجاری منطقه بدون نیاز به خاک ایران شکل بگیرند؛ یعنی پیوند زدن توافقات قفقاز به کریدورهای جایگزین که ایران را از شریانهای اصلی دور میکند.
در برابر این سناریو، ایران باید از سیاست واکنشی صرف فاصله بگیرد و ابتکار عمل را در دست گیرد. نخستین گام، ارائه طرحهای چندجانبهای است که ایران را نهفقط بهعنوان یک مسیر ترانزیتی، بلکه بهعنوان شریک امنیتی و اقتصادی قابلاعتماد معرفی کند. کریدور بینالمللی شمال - جنوب، بندر چابهار و شبکه ریلی سراسری میتوانند بهعنوان ستونهای این راهبرد عمل کنند؛ اما مشروط به آنکه با بستههای امنیتی، اقتصادی و حتی فناوری به طرفهای منطقهای پیشنهاد شوند. حضور فعال در پروژههای اتصالگرانه با روسیه، هند، آسیای مرکزی و حتی اروپا، نهتنها درآمد پایدار ایجاد میکند بلکه با گره زدن منافع کشورها به مسیر ایران، هزینه بیتوجهی به آن را افزایش میدهد.
مساله دوم، پیوند میان کریدورها و امنیت ملی است. هرچه تعداد کشورهایی که منافعشان به مسیر ایران وابسته میشود بیشتر باشد، فشارهای سیاسی و امنیتی علیه تهران دشوارتر میشود. این همان منطق «وابستگی متقابل» است که بسیاری از قدرتها برای تثبیت جایگاه خود به کار میگیرند. اگر ایران در قفقاز و آسیای مرکزی به بازیگری غیرقابل جایگزین تبدیل شود، حتی قدرتهای مخالف نیز برای حفظ جریان تجارت و انرژی، به ثبات ایران نیازمند خواهند بود.
بااینحال، تحقق چنین جایگاهی تنها با ابزار ژئوپلیتیک ممکن نیست. ایران باید تصویر خود را در سطح منطقه و جهان بهعنوان کشوری باثبات، امن و پیشبینیپذیر بازسازی کند. سرمایهگذاری در زیرساختهای مدرن، کاهش ریسکهای سیاسی برای سرمایهگذاران خارجی، و ارائه چارچوبهای حقوقی شفاف، ابزارهایی هستند که میتوانند جایگاه ایران را در کریدورهای منطقهای تثبیت کنند. در غیر این صورت، حتی بهترین موقعیت جغرافیایی نیز در برابر مسیرهای جایگزین شکست خواهد خورد.
پرونده قفقاز، در واقع نخستین آزمون بزرگ دیپلماسی ایران در دوره جدید بازترسیم نظم منطقهای است. اگر ابتکار عمل در این مقطع به دست دیگران بیفتد، خطر حاشیهنشینی در شبکههای تجاری و امنیتی اجتنابناپذیر خواهد شد. اما با دیپلماسی فعال، تنوعبخشی به ائتلافها، و بازتعریف نقش ایران در کریدورها، حتی تهدیدهای امروز میتوانند به فرصتهای فردا تبدیل شوند. در نهایت، امنیت ملی ایران در این میدان نه صرفا با قدرت نظامی، بلکه با هوشمندی در طراحی و مدیریت مسیرهایی تامین میشود که کشور را به قلب جریان تجارت و انرژی منطقه پیوند میزنند.