سایه سنگین سیاست بر اقتصاد
منصور بیطرف/ روزنامهنگار و تحلیلگر اقتصاد

شروع دولت چهاردهم با اتفاقاتی آغاز شد که شاید هر دولت دیگری میبود به سختی میتوانست این گونه خردمندانه با آن کنار بیاید. روز بعد از مراسم تحلیف پزشکیان، اسماعیل هنیه در تهران ترور شد؛ حدود 5 ماه بعد از شروع به کار آن، دونالد ترامپ، رئیسجمهوری منتخب ایالات متحده شد که سابقه خروج او از برجام در دور اول ریاستجمهوریاش بر اقتصاد و سیاست ایران سایه سنگین افکنده بود و انتخاب مجدد او عملاً فضای بینالمللی را برای ایران مبهم ساخت و مهمتر آنکه سه ماه بعد از انتخاب وی – یعنی در ماه آوریل – او جنگ تعرفهها را آغاز کرد که اثرات منفی آن بر تجارت جهانی و نیز رشد اقتصادی کشورها از جمله خود آمریکا کاملاً محسوس است – و 9 ماه بعد از شروع به کار دولت چهاردهم یعنی در خردادماه امسال جنگ 12 روزه اسرائیل و نیز آمریکا علیه ایران رخ داد.
اگر همه این اتفاقات را کمّی و روی هم جمع جبری کنیم، برآیند آن میشود رشد منفی تولید ناخالص داخلی! انتشار گزارش مرکز آمار ایران از رشد تولید ناخالص داخلی در سه ماهه اول سال جاری خورشیدی یعنی 1404 که حاکی از منفی بودن فعالیتهای عمده اقتصادی است بههیچوجه دور از انتظار نبود. کافی است در این خصوص نگاهی بیاندازیم به فعالیت رشته نفت.
رشتهای که عملاً حدود 26 درصد از تولید ناخالص داخلی را در برمیگیرد. رشد ارزش افزوده «استخراج نفت و گاز طبیعی» در سه ماهه اول سال 1404 حدود 8 دهم درصد بود؛ درحالیکه این رشد در سه ماهه اول سال 1403، یعنی دورهای که مرحوم رئیسی رئیس دولت سیزدهم بود و رئیسجمهوری ایالات متحده هم جو بایدن بر سرکار بود که معافیتهای خرید نفت را برای کشورهای خریدار نفت ایران اعمال کرده بود و یا به گونهای چشم روی هم گذاشته بود، 10/3 درصد بود.
همین امر باعث شده بود که شاخصهای دیگر فعالیت اقتصادی عملاً تحت تاثیر مثبت این اتفاق قرار بگیرند و عملکرد مثبتی را از خود نشان بدهند و بدین ترتیب رشد اقتصادی در سه ماهه اول به 4/7 درصد بالغ شود. اما همین کاهش محسوس و فراگیر بخش نفت در سه ماهه اول سال جاری به خاطر چسبندگی فعالیتهای اقتصادی کشور به درآمد نفتی سبب کاهش تولید ناخالص داخلی در سه ماهه اول به منفی یک دهم درصد شد. اما پیام رشد منفی اقتصادی کشور در سه ماهه اول امسال چیست؟ بهتر است در این زمینه کمی پنجره رو به آینده را باز کنیم و فضای بیرونی را بهتر ببینیم.
برای مثال اگر چند روز دیگر، ایران با سه کشور اروپایی و نیز آمریکا به توافق نرسد، مکانیسم ماشه فعال میشود و ایران تحت تحریم قطعنامههای گذشته سازمان ملل معروف به 2231 قرار میگیرد. هرچند این قطعنامهها مربوط به ذیل فعالیتهای هستهای ایران هست اما کیست که نداند تبعات و اثرات روانی آن بیش از اهداف آن هستند؛ بهطوریکه برای مثال از زمان تصویب لغو رفع تحریمهای اقتصادی ایران در شورای امنیت سازمان ملل قیمت هر دلار آمریکا به بیش از 100 هزار تومان رسید و گزارش فعالان اقتصادی هم حاکی از آن است که در صورت اجرایی شدن آن بسیاری از امور اقتصادی ایران از جمله صادرات غیرنفتی به شدت تحت تاثیر آن قرار میگیرد.
یعنی بهطور کلی اقتصاد ایران زیر سایه تحریم میرود. این به معنای آن است که اقتصاد ایران نهفقط در سه ماهه دوم امسال رشد منفی اقتصادی خواهد داشت – به هر حال اثر جنگ 12 روزه در سه ماهه دوم کاملاً مشهود خواهد شد - بلکه اگر ایران به تفاهم هستهای نرسد، به احتمال خیلی زیاد در سه ماهه سوم هم شاهد منفی بودن رشد اقتصادی خواهیم بود.
این یعنی آنکه درآمد سرانه مردم ایران کاهش خواهد یافت و سفره آنها هم کوچکتر خواهد شد. در این میان البته هستند کسانی که از این خوان بهره خود را خواهند برد: کاسبان تحریم!
اما چه باید کرد؟ به نظر میآید به جز کره شمالی، ایران تنها کشوری باشد که اقتصاد خود را باید از مسیر سیاست حل کند. یعنی اول باید چارچوب سیاست بینالمللی را حل و فصل کند و سپس به اقتصاد بپردازد.
افرادی که مدعی هستند میشود بدون حل و فصل کردن سیاست بینالمللی، اقتصاد ایران را به رونق انداخت، در توهمات واهی به سر میبرند، زیرا تجربه 40 ساله گذشته و نیز توسعه چین نشان داده که بدون حل این مشکل، رونق و توسعه اقتصادی امری محال است.
مسیر توسعه و رونق اقتصادی ایران از پل سیاست میگذرد.