اکنون زمان تغییر پارادایم است؛
پنجره فرصت حیاتی برای ایران و منطقه
محمدجواد ظریف

اقتصاد ایرانی: غرب آسیا در یک نقطهعطف خطرناک قرار دارد. وحشتی که در غزه در حال وقوع است، تجاوز اخیر به ایران که توسط مردم و نیروهای مسلح ایران دفع شد، و بیثباتی مداوم سوریه بهوضوح نشان میدهد که برای بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل و حامیان جهانی او، تنها تهدید بهاصطلاح وجودی، در واقع صلح و آرامش است.
این دوگانهسازی برای اسرائیل - آپارتاید داخلی و درگیری منطقهای دائمی - بنیانهای نظم منطقهای و جهانی را تهدید میکند. هرچند دفاع قدرتمند ضروری است، اما راهحلی پایدار مستلزم یک ابتکار عمل جسورانه دیپلماتیک و یک تغییر تاریخی برای ایران و منطقه است: گذار از پارادایم عمیقا ریشهدار تهدید به پارادایم توانمندساز امکان. این گذار شامل موارد زیر است: گسترش روابط با همسایگان و کشورهای جنوب جهانی، ایجاد یک مشارکت منطقهای جدید در میان مسلمانان غرب آسیا و ازسرگیری گفتوگو با اروپا و ایالات متحده.
مدتهاست که کشورهای منطقه در چرخههای تعارض و فرصتهای ازدسترفته گرفتار شدهاند. ساختن آیندهای متفاوت نیازمند بصیرت، شجاعت و تصمیمی آگاهانه برای گسست از جبرگرایی تاریخی است. برای ایران، این تغییر از درون آغاز میشود و به محیط پیرامونیاش تابش مییابد.
ایران با اثبات اینکه طعمهای آسان نیست و در برابر دو متجاوز مسلح به سلاح هستهای میتواند مقاومت کند، این ظرفیت را دارد که این انتقال حیاتی را از رویکردی متمرکز بر مقابله با تهدیدهای دائمی به رویکردی معطوف به بهرهبرداری از فرصتها انجام دهد. این گذار نه تنها امکانپذیر است، بلکه عمیقا به نفع ایران، منطقه و جامعه جهانی است. تحقق آن مستلزم عزم راسخ داخلی و عدم مداخله خارجی است؛ انگیزه عدم مداخله نه لزوما اخلاقیات یا حقوق بینالملل بلکه صرفا منافع ملی است. بزرگترین امکان ایران در مردمش نهفته است. هزارههای تاریخ گواه تابآوری خارقالعاده آنان است. این تابآوری عامل تعیینکنندهای است که دشمنان ظاهرا برتر را ناکام کرده است؛ از تجاوز عراق در سال ۱۳۵۹ (۱۹۸۰) (با حمایت قدرتهای جهانی) تا شرارت اخیر نتانیاهو و دونالد ترامپ رئیسجمهور آمریکا. به همین دلیل است که چهار دهه «فشار حداکثری» و «تحریمهای فلجکننده» نتوانسته به اهداف خود دست یابد.
دومین رکن حیاتی پارادایم فرصت و امکان برای ایران، منطقه پیرامونی آن است. ایران با داشتن مرز با پانزده کشور، در یک چهارراه بینظیر اوراسیایی قرار دارد. با این وجود، همکاری منطقهای واقعی همچنان دستنیافتنی باقی مانده است. در چندین دهه فعالیت دیپلماتیک، در تدوین ابتکاراتی مشارکت داشتهام که همواره به دلیل پارادایم سوءظن و تهدید خنثی شدهاند. از پیشنهاد امنیت خلیج فارس در طول جنگ ایران و عراق، تا اعلامیه ناکام همکاری با همسایگان در ساحل جنوبی خلیج فارس پس از تجاوز عراق به کویت در سال ۱۳۶۹ (۱۹۹۰) و ابتکارات بعدی مانند «مجمع گفت وگوی منطقهای»، «پیمان عدم تجاوز»، «پویش صلح هرمز (طرح امید)»، «انجمن گفت وگوی مسلمانان غرب آسیا (موده)» و آخرین مورد یعنی «شبکه خاورمیانه برای پژوهش و پیشرفت اتمی (مِناره)»؛ همه این ابتکارات به دلیل بیاعتمادی متقابل با تردید مواجه شدند.
اما تنشآفرینیهای اخیر اسرائیل، ادراک جدیدی از آسیبپذیری مشترک در منطقه ایجاد کرده است. اکنون یک پنجره فرصت حیاتی وجود دارد. ایران، همراه با بحرین، مصر، عراق، اردن، کویت، عمان، قطر، عربستان سعودی، سوریه، ترکیه، امارات متحده عربی و یمن - و با امکان گسترش به پاکستان، آسیای مرکزی و قفقاز - باید از این فرصت استفاده کند. تحت نظارت ملل متحد، میتوانیم میثاق جدیدی با گذار راهبردی از پراکندگی به همافزایی ایجاد کنیم. کریدورهای مشترک انرژی، چارچوبهای قوی عدم اشاعه و همکاری هستهای، همکاری اقتصادی و وحدت فرهنگی میتوانند به پیشران رفاه مشترک تبدیل شوند.
از منظر پارادایم فرصت و امکان، ایران و حتی روسیه و ترکیه میتوانند توافق اخیر بین جمهوری آذربایجان و ارمنستان در واشنگتن را نه بهعنوان تهدید، بلکه فرصت ببینند؛ فرصتی برای احیای پیشنهاد پیشین همکاری ترانزیتی در قفقاز بین ایران، روسیه و ترکیه، به همراه ارمنستان، جمهوری آذربایجان و گرجستان. توافق جدید زمینهای جهانی فراهم میکند که ابتکار منطقهای ما در سال ۲۰۱۹ را امکانپذیرتر و پایدارتر میسازد. همزمان فرصتهای سرمایهگذاری بینظیری برای بخش خصوصی در ایالات متحده و سایر کشورها ایجاد خواهد کرد.
شاید به دلیل سرخوردگی ایران از تجربیات گذشته، سومین رکن تغییر پارادایم، یعنی دیپلماسی جهانی، چالشبرانگیزترین باشد. با این وجود، من بهطور قاطع معتقدم که ایران و جامعه جهانی منافع وجودی مشترکی در پشت سر گذاشتن آن تجربیات و ساختن آیندهای متفاوت دارند.
ایران طی دههها سهم قابلتوجهی در ثبات جهانی داشته است. بهعنوان عضو موسس ملل متحد، بانی ابتکارات برجستهای بوده است: پیشنهاد سال ۱۳۵۳ (۱۹۷۴) برای ایجاد منطقه عاری از سلاح هستهای در خاورمیانه، ابتکار «گفتوگوی تمدنها» در سال ۱۳۷۶ (۱۹۹۷) و برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) در سال ۱۳۹۴ (۲۰۱۵). متاسفانه، قدرتهای بزرگ جهان همواره این ابتکارات نیکاندیشانه ایرانی را ناکام کردهاند. الگوی تاریخی آشکار است: واکنش تهاجمی غرب به ملیسازی نفت ایران در سال ۱۳۳۰ (۱۹۵۱) که به کودتای ۱۳۳۲ (۱۹۵۳) انجامید؛ حمایت آن از تجاوز صدام حسین علیه ایران در سال ۱۳۵۹ (۱۹۸۰)؛ اقداماتش که امکان داد اسرائیل صاحب صدها کلاهک هستهای شود؛ برچسب زدن به ایران بهعنوان بخشی از «محور شرارت» در سال ۱۳۸۱ (۲۰۰۲)، بهرغم همکاری ایران پس از ۱۱ سپتامبر؛ و کارزار بیامان دروغپردازی علیه برنامه صلحآمیز هستهای ایران.
عجیبتر آنکه، این یورش توسط اسرائیل پیگیری شده که از امضای پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای (انپیتی) خودداری کرده و به داشتن زرادخانه بزرگ هستهای نامشروع معروف است. سرگذشت برجام نماد وعدههای تحققنیافته دیپلماسی است. این توافق در سال ۱۳۹۴ (۲۰۱۵) در سراسر جهان بهعنوان پیروزی دیپلماتیک مورد تحسین قرار گرفت، اما تصمیم ترامپ برای خروج از توافق سه سال بعد، بهطور عمیقی اعتقاد به دیپلماسی را در داخل ایران خدشهدار کرد. فراتر از تحریمهای خردکننده، اقدام اخیر اروپا برای فعالسازی سازوکار حل اختلاف برجام در میانه حملات رژیم صهیونیستی به تاسیسات ایران، بهشدت ریاکارانه است. با توجه به این سابقه تلخ تاریخی، متقاعد کردن مردم و دولت ایران به دیپلماسی بهعنوان یک امکان و فرصت چالشی بزرگ خواهد بود. اما گزینه جایگزین - مسیر جنگهای بیپایان - بیتردید منجر به فروپاشی نظم منطقهای، افراطگرایی فزاینده و هرجومرجی میشود که غرب آسیا و فراتر از آن را در بر خواهد گرفت. این مسیر خطر غرق شدن ایالات متحده و غرب در باتلاقی با ابعادی تاریخی را در پی دارد.
ایالات متحده و اروپا - و نه فقط ایران - دارای منافع وجودی در تشویق تغییر پارادایم مورد بحث هستند. آنها با انتخاب جنگ در میانه مذاکرات، عملا درِ دیپلماسی را به روی خود بستهاند. اکنون بار مسوولیت تغییر مسیر بر دوش آنهاست، اگر انتظار پاسخ متقابل از سوی ایران را دارند. ایران نیز با مشارکت در یک گفتوگوی چندوجهی، آیندهنگر و نتیجهمحور، منافع زیادی بهدست میآورد و مصائب عظیمی را دفع میکند. مسیر پیش رو میتواند شامل ایجاد یک شبکه منطقهای برای عدم اشاعه و همکاری هستهای صلحآمیز (طرح مناره)، احتمالا همراه با یک توافق عدم تجاوز بین ایران و آمریکا باشد. ما نمیتوانیم گذشته را نادیده بگیریم و نباید از آموختن از آن دست بکشیم. اما باید از زندانی شدن در شکستهای گذشته خودداری کنیم. در غیر این صورت، خود را محکوم به تکرار حلقه بیپایان فجایع میکنیم. ما باید فرصت را برای تحکیم پارادایم مخرب تهدید و خاموش کردن امید از آنها بگیریم. زمان انتخاب اکنون فرارسیده است. انتخاب برای ایران، منطقه و قدرتهای جهانی روشن است: تکرار فاجعهبار گذشته، یا شجاعت ساختن مشترک آینده. اکنون زمان تغییر پارادایم است.