جنگی که پایان ندارد/ درباره اظهارات استاندار مازندران و حملات به او

عبدالجواد موسوی/ شاعر و روزنامه‌نگار

جنگی که پایان ندارد/ درباره اظهارات استاندار مازندران و حملات به او
اقتصاد ایرانی: تا این جایی که سن و سال من قد می‌دهد و دیده‌ام، هنوز مدیری، وزیری، وکیلی و خلاصه اینکه کاره‌ای را ندیده‌ام که به‌علت ناکارآمدی یا اهمال در وظیفه از کار برکنار شده باشد.

تا این جایی که سن و سال من قد می‌دهد و دیده‌ام، هنوز مدیری، وزیری، وکیلی و خلاصه اینکه کاره‌ای را ندیده‌ام که به‌علت ناکارآمدی یا اهمال در وظیفه از کار برکنار شده باشد. اما در عوض تا دلتان بخواهد دیده‌ام فلان مسئول را که ازقضا کارش را هم خیلی بهتر از دیگر همکارانش بلد بوده، فقط و فقط به‌دلیل عدم‌رعایت عادات معمول و مرسوم از کار برکنار کرده‌اند. آن هم چه عاداتی؟ عاداتی که هرچه بوده‌اند هیچ دخلی به کار و بار طرف نداشته‌اند.

اگر در سالیان اول انقلاب به‌سر می‌بردیم، می‌گفتیم این اتفاقات طبیعی است اما اینکه پس از گذشت قریب به نیم‌قرن از پیروزی انقلاب هنوز هم در بر همن پاشنه‌ای می‌چرخد که پیش‌تر می‌چرخید، باید ترسید. از نفوذ، از سطحی‌نگری، از کاسبکاری مشتی از خدا بی‌خبر، از فراگیری ابتذال در همه سطوح مملکت‌داری و... الخ. به همین ماجرای استاندار مازندران توجه بفرمایید. یک لحظه تصور بفرمایید که استاندار مازندران به‌جای همین عبارت دردسرساز به خیلی‌های دیگر تأسی می‌کرد و با گفتن مشتی کلیات بی‌خاصیت روز خبرنگار را تبریک می‌گفت و والسلام. آیا کسی یقه او را می‌گرفت؟

اصلاً کسی به نحوه عملکرد او کاری داشت؟ اصلاً کسی جرأت داشت به بهانه دفاع از ارزش‌ها با این کلمات و عبارات سخیف از ایشان یاد کند و گذشته و حال او را زیر سوال ببرد؟ بگذریم از اینکه آنچه دستاویز جماعت پایداری‌چی و دوستان‌شان شد،ه یک جمله تقطیع‌شده هشت‌ثانیه‌ای بوده که این بزرگواران مدعی دین و دیانت اصلاً به ماقبل و مابعد آن جمله کاری ندارند. به توضیحات آقای استاندار هم کاری ندارند.

بهانه‌ای یافته‌اند برای زدن و انداختن یک مدیر کارآمد که توانست در مدت‌کوتاهی مردم یک استان را امیدوار کند تا باور کنند که در دل این همه مصیبت، فاجعه، جنگ، تحریم و چوب لای چرخ دولت گذاشتن، هنوز هم می‌توان کاری صورت داد. به همین فضای مجازی رجوع کنید و ببینید مردم با همه مشکلاتی که بر سرشان آوار شده، چطور از خجالت تندروها و افراطی‌ها درآمده‌اند و از مدیری که دوستش می‌دارند به دفاع برخاسته‌اند. مردم برخلاف سیاست‌پیشه‌گان در موهومات سیر نمی‌کنند.

پایشان روی زمین است و بار زندگی روی دوش‌شان. هرکس بتواند راه رفتن را برایشان هموارتر کند و باری از دوش‌شان بردارد، دوست می‌دارند و هرکس را که در هنگام تنگدستی و مصیبت برایشان افسانه ببافد و مانعی بر سراه‌شان بتراشد دشمن. می‌دانید مشکل اصلی کجاست؟ آنجا که بی‌هنران دریافته‌اند فقط و فقط می‌توان با شعار دادن به مدارج عالی دست یافت و این تنها راه پیشرفت در ساختار مدیریتی کشور است.

در همین ساختار بیمار و معیوب است که خاوری‌ها می‌توانند با صرف چفیه انداختن روی شانه و پیشقدم شدن در راهپیمایی‌ها با مشتی برافراخته هزاران میلیارد به جیب بزنند و به ریش داشته و نداشته همه ما بخندند. در این ساختار دیگر لازم نیست برای حفظ موقعیت و مقام تلاش خاصی انجام بدهی. به هیچ نهاد و مرجعی هم نباید پاسخگو باشی.

فقط باید سخن گفتن به دلخواه فرادستان را خوب بیاموزی و از بستن سری که درد نمی‌کند، اجتناب کنی. آقای یونسی می‌توانست در همین هشت‌ماه به‌جای اینکه دنبال کارخانه زباله‌سوزی باشد یا اینکه شبانه‌روز به دنبال پایان یافتن پروژه‌های نیمه‌تمام بدود، وقت‌اش را برای سخنرانی‌هایی که دل اهل ظاهر را جلا می‌دهد، بگذارد تا بشود محبوب قلوب پایداری‌چی‌ها و رفقایش. تا در صداوسیما جایگاه ویژه‌ای داشته باشد و چپ و راست او را به‌عنوان الگوی مدیریتی کشور مطرح کنند و از همه مهم‌تر اینکه آن‌هایی که به‌دنبال نابودی میانکاله بودند امروز برایش هورا بکشند.

این حرف‌ها به‌معنای دفاع تام و تمام از یک مدیر دولتی نیست. چه‌بسا اگر پای نقد و بررسی کارنامه مدیریتی یونسی در میان باشد به او نیز مثل همه آن‌هایی که آدمیزاده‌اند نقدهایی جدی وارد باشد اما وقتی کار به این ناجوانمردی‌ها می‌کشد که همه حیثیت و گذشته و حال یک‌نفر را که ازقضا کارنامه روشن و مشخصی هم دارد زیر سوال می‌برند تا آخرین کورسوی امید را در دل این مردم خسته و رنجور خاموش کنند، باید ایستاد و جانانه نه از یک شخص که از یک روش و منش دفاع کرد.

روش و منشی که نمی‌خواهد به دین‌فروشی و ظاهرسازی و شعار و دروغ تن دهد. این یک جنگ است. جنگی به‌مراتب عظیم‌تر از جنگی که با دشمنان صریح و شناسنامه‌دار این آب و خاک داریم. عمری باشد و دل و دماغی، درباره این جنگ بیشتر خواهم نوشت.

وبگردی
    ارسال نظر