محمد رسولاف؛ شاعری در سینما که جسارتش شما را شوکه میکند!
اقتصاد ایرانی : محمد رسولاف، کارگردان جریانساز سینمای مستقل ایران، با روایتهای جسورانه و شکستن مرزهای سانسور، تاثیر عمیقی بر سینمای غیررسمی گذاشته است.

آغاز مسیر؛ فیلمسازی در چهارچوب مجوز
رسولاف اولین تجربه فیلمسازی خود را در سال ۱۳۸۰ با ساخت فیلم «گاگوُمان» آغاز کرد؛ اثری درباره زن و مردی زندانی که علیرغم شرایط سخت حکمی، در زندان ازدواج میکنند. این فیلم بهعنوان مستندی داستانی تلاش میکند تصویری از زندگی در مکانهای غیرقابل زیست ارائه دهد. طبیعتاً چنین اثری نمیتوانست بدون دریافت مجوز تولید شود و رسولاف، همچون بسیاری از فیلمسازان آن زمان، برای نمایش ایده خود انعطاف لازم را نشان داد.
استعاره و فضای بومی
در اثر دومش، «جزیره آهنی»، داستانی جذاب و متفاوت ارائه شد: نفتکشی از کار افتاده در خلیج فارس که تبدیل به محل زندگی بیخانمانها شده است، تحت حکمروایی پیرمردی مقتدر به نام نعمت. اگرچه این فیلم با مجوز ساخته شد، اما هیچگاه اجازه اکران در ایران پیدا نکرد. رسولاف در این اثر با استفاده از زبان استعاری نگرشی انتقادی به شرایط اجتماعی و سیاسی کشور داشت و همچنان در امتداد سبک مختص خود گام برداشت.
یکی از برجستهترین جلوههای زبان استعاری او در فیلم «کشتزارهای سپید» دیده میشود؛ داستانی درباره مردی به نام رحمت که اشک چشم مردم را جمع میکند. تصاویر چشمگیر و استعاری فیلم توجه منتقدان را جلب کرد. ترکیب بازیگران برجستهای چون علی نصیریان و حسن پورشیرازی با نابازیگران، فضای خاصی به این آثار بخشید؛ فضایی که در آثار بعدی او کمتر مشاهده شد و جای خالی آن احساس میشود.
چرخش به سمت واقعیت
رسولاف با ساخت فیلم «به امید دیدار» از فضای استعاری جدا شد و این بار به روایت داستانی واقعی پرداخت: زنی وکیل، در حالی که باردار است، تحت تعقیب قرار گرفته و تلاش میکند از کشور خارج شود. این فیلم که در سالهای پس از اتفاقات سال ۸۸ ساخته شد، جایزه بهترین کارگردانی از بخش «نوعی نگاه» جشنواره کن ۲۰۱۱ را دریافت کرد؛ هرچند که رسولاف به دلیل ممنوعالخروجی، نتوانست در مراسم حاضر شود.
از این نقطه، او بیشتر به تصویرکردن نیروهای امنیتی و افرادی که با نهادهای حاکمیت درگیر هستند تمایل پیدا کرد؛ رویکردی که در فیلمهای «دستنوشتهها نمیسوزند»، «شیطان وجود ندارد» و «دانه انجیر معابد» ادامه یافت. در فیلم مشهور «دستنوشتهها نمیسوزند»، شبکههای امنیتی و مأمورانی را به تصویر کشید که دائماً دغدغههای مالی دارند. همچنین در فیلم «شیطان وجود ندارد» که موفق به کسب خرس طلایی جشنواره برلین شد، چهار روایت درباره مأمورین اجرای احکام اعدام به نمایش درآمد. فیلم «لرد» نیز، بهعنوان آخرین فیلم با مجوز او، داستان مردی را روایت میکند که تلاش دارد بدون آلودهشدن به روابط فاسد مزرعهاش را حفظ کند.
جایگزینی استعاره با روایت مستقیم
محمد رسولاف، که پیشتر به خاطر استفاده از زبان استعاری در آثارش شناخته میشد، به مرور این سبک را رها کرد و به روایتهای مستقیم روی آورد. در انتخاب بازیگران او نیز تغییراتی دیده شد. از ترکیب نابازیگران و چهرههای مشهور به انتخابهایی محدود گرایش پیدا کرد. این تغییرات باعث شد آثارش از نظر مضمون شجاعانهتر باشند، اما بخشی از غنا و عمق زیباییشناسی گذشته را از دست بدهند.
هرچند رسولاف در انتخاب سوژههای فیلمهای خود همواره پیشرو و جسور بوده، اما زبان سینمایی او بهویژه در آثار اخیر، دیگر آن طراوت و جذابیت گذشته را ندارد. هرچه او در انتخاب موضوعات رو به جلو حرکت کرد، در پرداخت داستان و موقعیتها دچار نوعی ایستایی شد و نتوانست خود را ارتقا دهد.
جمعبندی پایانی
محمد رسولاف امروز بهعنوان یکی از مهمترین کارگردانان مستقل ایرانی شناخته میشود؛ شخصیتی که در برابر نظام نظارت ایستادگی کرد و هزینههای بسیاری، چه از منظر شخصی و چه حرفهای، پرداخت. با این حال، ارزیابی آثار او صرفاً بر اساس معیار «شجاعت» کافی نیست. در سالهای ابتدایی، زبان استعاری و ترکیب نابازیگرها و فضای بومی، آثارش را ماندگار کرد. هرچند که در سالهای بعد، هرچه آثارش از نظر مضمون جسورانهتر شدند، از جنبه زیباییشناسی ضعف بیشتری پیدا کردند.
تأثیر رسولاف بر نسل جدید فیلمسازان مستقل ایرانی که مسیر فیلمسازی بدون مجوز را ادامه میدهند، قابلانکار نیست. او ممکن است از انتخابهایی که در سبک و زبان سینمایی خود داشته رضایت داشته باشد، اما این پرسش باز باقی میماند: آیا سینمای رسولاف همچنان میتواند مخاطب را شگفتزده کند، یا جسارت محتوایی جایگزین خلاقیت فرمی آثار او شده است؟